
نگاهش
چون تیری ست بر دل ریشم
حسن رویش
چون زکاتی ست بر دل مسکینم
فضای سینه ام
آکنده از یاد اوست
دولت عشقم، جوان است
و خود پیر دیرم
مبدا جز حساب عاشقی
حساب دیگری بر من ببندند
در این وانفسای
که کس ، کس را نمیپرسد
دلم هر روز منت او را پذیرد
من آن مرغم که هر صبح و شام
ز بامم آید آن ندای نفیرم که گوید
سینه ام اسرار گنجی ست پنهان
گر چه اینسان بینند حقیرش
با برداشتی آزاد از غزل ۳۳۲ حافظ
ذبیح اله حمیدی
شهریور ۱۳۹۷